همشهری آنلاین- رابعه تیموری:اما نتوانستهاند به انجام وظایف تعیین شده و تعریف شده خود قناعت کنند و وقتی مددجویی از خودروهای ون سفیدرنگ آنها سر در میآورد، آنقدر حرفهای دلش را زیر و رو میکنند تا راهی برای بازگشت او به زندگی پیدا کنند. آنها «گروه گشت فوریتهای اجتماعی حامی شهر» هستند و هم دردهایی مانند کلونیهای معتادان متجاهر را از پیکر شهر میچینند و هم روی زخم آدمهای خسته آن مرهم میگذارند:
اتاقکهای آهنی؛ اتاق آقای رئیس
خودروهای ون سفیدرنگ در حیاط گل و گشاد سازمان خدمات اجتماعی ردیف شدهاند. دختر نوجوانی با اونیفورم مدرسه داخل یکی از ونها نشسته وانگار تازه سر درددلش با خانم مددکار باز شده: دخترک دانشآموز نخبه، ذله و خسته از فشارهای خانواده اش برای گذراندن آزمونهای علمی جورواجور به قهر از خانه بیرونزده و اولین شب دور از خانه و خانواده را زیر سقف آهنی خودروهای حامی شهر سر کرده است. گشتهای حامی شهر اواخر هر شب چند ون را در مکانهای پررفت و آمد شهر مستقر میکنند تا اگر بیخانمانی به شب خوابی در گرمخانهها تمایلی نداشت، شب را در پناه این خودروها به صبح برسانند.
اتاق محمد اسماعیلی محجوب که همکارانش «محمد» صدایش میزنند، در طبقه همکف قرارگرفته است. بیسیمش از سروصدا نمیافتد و با هر پیامی که به او میرسد، تکلیف یکی از گشتها مشخص میشود؛ چند دختربچه سر یکی از چهارراههای شمال شهر فال میفروشند و باید اکیپ ساماندهی کودکان کار به آن محل اعزام شوند. جوانکی هم که انگار روی سر و صورتش تاولهای آبداری شبیه علائم زردزخم دارد، بیتوجه به اعتراض مسافران ساعتها در ایستگاه اتوبوس جا خوش کرده و اکیپ اعزامی به آن محل ماموریت دارد جوانک را از ایستگاه دور وبه مراکز درمانی معرفی کند تا نگرانی مسافران از سرایت بیماری رفع شود، اما برای رسیدگی به پیام شهروندی که از وجود یک کلونی معتادان متجاهر در اطراف کورههای آجرپزی خاموش جنوب شهر خبر داده، آقای رئیس فقط امیرعلی جوانی را میفرستد که سمتش ناظر گشت فوریتهای اجتماعی است.
گشتزنیهای نامحسوس؛ شامههای تیز
جوانی با خودروی سواری بدون آرم گشت و همراه یکی، ٢ نفر از همکارانش راهی محل میشود تا نامحسوس و بدون جلب توجه شرایط را ارزیابی کند. روز گذشته به پاتوق تعدادی از معتادان نشئه و خمار سرزدهاند و کسانی که به لطف تندوتیز بودنشان به دامشان نیفتادهاند، پیش از گریز از معرکه از خجالت بدنه سمند سفیدرنگشان درآمدهاند. باد خبر گشتزنی جوانی را به کوره پزخانه رسانده و جماعت مردان و زنان سیاه چرده خشمگینی که چشمهای فرو رفته در کاسههای سرشان را به سمند در حال حرکت دوختهاند، میدانند که او دوباره و در تاریکی شب به سراغشان میآید. بیشتر از ٤٠-۵٠ نفر زیر سایه درختان کوره پزخانه به آسودگی مشغول معامله و مصرف مواد مخدرند و با حسابوکتاب جوانی حالا که شامههایشان تیز شده، حتما بیش از نیمی از آنها تا شب متفرق میشوند. گشتزنیهای غافلگیرکننده و اجرای پی در پی طرحهای جمعآوری تنها حربه جوانی و همکارانش برای پاکسازی کلونیها و پاتوقهای معتادان متجاهر است و آنقدر با حضورهای ناخوانده گاه و بیگاه خود پاتوقها را ناامن و اهالی پاتوق را کلافه میکنند که چارهای جز کوچ از محل نداشته باشند.

گدایان میلیونر؛ نیازمندان ناشناس
وقتی جوانی به سازمان برمی گردد، مددکاران گشت که از ماموریت برگشتهاند، مشغول شور و مشورت با آقا محمدند: «۵ دختربچهای که فال میفروختند، با هم قوم و خویش و از اتباع بودند، آنها را به خانوادههایشان تحویل دادیم... م. جوان بیمار از شهرستان برای کار به تهران آمده و گرفتار اعتیاد شده. قانعش کردیم که بعد از درمان به کمپ معرفی شود تا اعتیادش را ترک کند... د.» یکی از مددکاران در گشتزنی خود در سطح شهر زنی را شناسایی کرده که همراه دختر نوجوانش تکدیگری میکند و از درآمد ۵تا ٧ میلیون تومانی روزانه اش ثروت و دم و دستگاهی به هم زده است. شمار این گدایان میلیونر که به تور گشتهای حامی شهر میافتند، فراوان است و هر روز چند نفری از آنها با کیف و جیبهای انباشته از اسکناس به دامشان گرفتار میشوند. تجربه ٢٠ساله اسماعیلی و همکارانش آنها را مطمئن کرده در میان کسانی که بهعنوان متکدی در گوشه کنار شهر کاسبی میکنند، نیازمند واقعی وجود ندارد، ولی هر بار که پای درددل مردان و زنان بیخانمان مستقر در گرمخانهها و مراکز یاورشهر مینشینند، در حکایت زندگیهای پرقصه و غصه آنها به خانوادههایی میرسند که حجبوحیا و عزتنفسشان تنها دارایی زندگیهای خالی و فقیرانهشان است. در این مواقع اسماعیلی به سراغ اعضای قرارگاه اجتماعی شهر میرود که حدود ٣ سال پیش با نمایندگانی از بهزیستی، کمیته امداد و سایر ارگانها و نهادهای متولی آسیبهای اجتماعی تشکیل شد تا حامیان شهر و مدیریت شهری بهعنوان تسهیلگر عمل کنند و دست بیخانمانان آسیبدیده را در دست آنها بگذارند.
عملیات شبانه؛ حربههای دفاعی مخصوص
تا سایه انداختن سیاهی شب چندان نمانده و اسماعیلی باید عنوان «ریاست اداره ساماندهی آسیبهای اجتماعی شهرداری تهران» و لباسهای اطوکشیده اش را یک جا کنار بگذارد و همراه اکیپ گشت جمعآوری معتادان متجاهر راهی کوره پزخانه شود. ضابط قضایی هم مددکاران و عوامل اجرایی تیم را همراهی میکند، ولی اسماعیلی و همکارانش خوب میدانند وقتی به پاتوق شبانه معتادان متجاهر شبیخون میزنند، باید برای هر اتفاق غیرمنتظرهای آمادهباشند: شاید این میزبانان نامهربان نشئه و خمار با سلاح سرد یا گرم از آنها استقبال کنند، شاید وقتی برای جلوگیری از فرارشان، دستبند پلاستیکی را بهدستانشان میزنند، تیزی پنهان در مشتشان را با شگرد خاص خود در دست آنها فرو ببرند تا عمری با کابوس ابتلا به ایدز دستوپنجه نرم کنند. شاید با پاشیدن خاک در چشمهایشان نعمت بینایی را از آنها بگیرند و ...
بیشتر بخوانید:معتادان رفتند امنیت برگشت
نظر شما